خلاصه رمان عنکبوت
مدرس فیزیک یکی از موسسات کنکور ناپدید میشود و با پیدا شدن جنازهاش در ارتفاعات شمالی تهران،
شادی و کتایون و اردوان و سپنتا و دیگران ناخواسته، شاید هم خواسته پا به قصه میگذراند و درست مثل
قطعات یک جورجین مکملی میشوند برای باز کردن معماهای داستان عنکبوت…
قسمتی از رمان
صدای فریاد مردم عصبانی تا دفتر او هم می رسید و هر چه بیشتر میگذشت بر تعداد جمعیت افزوده می شد، سیاهه تن خواه ماه آینده را آماده کرده بود و فقط باید می فرستاد روی سیستم منافی، اما شعارها تندتر از آن بود که او بتواند تمرکز کند.. از مقابل سیستم بلند شد و به سوی پنجره رفت، از بالا و از پشت پنجره طبقه چهارم جمعیتی که آن پایین و مقابل دفتر مرکزی شرکت تجمع کرده بودند، کوچک و ریز دیده می شدند؛ احتمالا آن قدر ریز که به چشم شهباز نمی آمدند پنجره را کمی باز کرد و صداها را واضح تر شنید. مردم فریاد می زدند: مرگ بر شهباز
دسته بندی






دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.