خلاصه:
رأس: کله، قله، نوک، بالا، فوق جنون: دیوانگی، شوریدگی، شیدایی، عقلباختگی
هیلا شرافت دختری مهماندار که قبول میکند تنها یک روز، بهجای دوستش مهماندار پرواز خصوصی تاجری آقازاده شود…
کیامهر معید! مردی جذاب و باصلابت…و به هماناندازه بیرحم!
چی میشه اگر توی اون پرواز مدارک مهمی ازش به سرقت بره و هیلا تنها مظنون ماجرا باشه؟
اگر ته این قضیه دشمنی عمیقی رو فریاد بکشه بیخبر از دلدادگی دو نفری که جون میدن برای هم چی؟
بخشی از اثر:
براش را ضربهای پشت پلکش کشید و در همان حال لب باز کرد: نه یکم دیگه ون میآد دنبالمون… تو حالت چطور شد؟
انگار گرفتگی صدات بیشتر شده! -آره حالا مگه این آنفولانزای لعنتی خوب میشه؟
-میگم هیلا… نکنه موقع برگشت آقای معید دق و دلی شو سرت دربیاره؟
چشم گرد کرده به سمت تصویر نزار ترانه برگشت. -چی میگی تو؟
-جدی بودم بخدا… از این آدم این میزان ساکت بودن بعیده…
با اینکه برای هر آدمی احترام خاصی قائله ولی کافیه کسی خلاف میلش کاری انجام بده یا یکی رو اعصابش بره…
دنیا رو کن فیکون میکنه واسش. شانهای بالا انداخت و براش را پایین گذاشته دست به سمت رژ خوش رنگش برد.
-واقعیت من که سر در نمیآرم… ولی خب یکی از همین دخترا گفت که کلا عجیب رفتار میکنه خیلی تو خودشه!
-ولی من میگم تا زهرشو بهت نریزه ول کن نیست… به پر و پای این جواده کلا
نپیچ عادتشه همه رو تحقیر کنه و اوضاع رو بدتر کنه!
دسته بندی






دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.