کتاب کتابخانه نیمه شب مت هیگ
خلاصه
توی بهترین روزای عمرمونم که باشیم، همیشه با خودمون میگیم کاش به عقب برمیگشتم و جور دیگهای زندگی میکردم نورا در اوج ناامیدی فقط یک خواسته داره؛مرگ چون حس میکنه به ته زندگی رسیده نه پول و شغلی،نه خانواده و عشقی اون حتی تنها رفیقش گربهی عزیزشُ هم از دست داده وفقط دلش میخواد بمیره چون از ایکاش گفتنا و حسرت گذشته خوردن خسته شده و تصمیم میگیره به زندگیش پایان بده
اما جایی که نورا بعداز خودکشیش بیدار میشه نه شبیه بهشته و نه حتی جهنم
نورا وارد یه کتابخونهی خیلی بزرگ شده، کتابخونهای که بین مرگ و زندگی وجود داره کتابخونه برزخ🖤
اینجا پر از کتابه اما نه کتابای معمولی
هر کتاب داستان زندگی هاییه که نورا میتونست داشته باش هاما سوال اصلی اینه؛ نورا چرا اینجاست؟
به نورا یه فرصت دوباره داده شده تا از بین تموم کتاب های زندگیش، زندگی مورد علاقه خودشُ انتخاب کنه
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.