خلاصه رمان گیل ناز
حاجی داستان ما دل در گرو دخترکی دارد که ۲۰ سال از او کوچک تر است و این عشق برای اون بسیار ممنوعه است
زیرا حاجی ممنوعه هایی دارد که به او مجال عاشقی نمیدهد اما زمانی کار سخت تر خواهد شد که بداند معشوق نیز در تب و تاب وصال یار است و
دل دخترکمان نیز برای لحظه ای با حاجی بودن پر میکشد ،
حال باید دید قدرت ممنوعه های حاجی بیشتر است یا قدرت عشقش…؟
بخشی از اثر:
تو این که شما دختر موجهی هستی هیچ شکی نیست. مشخصه زیر سایه پدر سختگیری بزرگ شدی و تمام تلاشتو میکنی
که پا روی خط قرمزای جامعه نذاری. اما مسئله اصلا این چیزا نیست شیرین خانوم. بعضی چیزا هستن که ربطی نداره به اینکه
شما چقدر بزرگ شدی و چقدر توان داری که از خودت محافظت کنی. »
درک درستی از حرفهایش داشتم اما دوست داشتم آن لحظه تبدیل شوم به خنگترین دختر عالم؛ که هی نفهمم،
هی او برایم بگوید، هی مخالفت کنم و او باز هم بگوید و بگوید و من بیتوجه به حرفهایش، گوش کنم به
صدای دلنشین و مردانهای که داشت روح و جانم را نوازش میداد. چقدر تشنه بودند گوشهایم برای شنیدن این صدا!
-اما من نمیتونم تا آخر عمر خودمو محدود کنم به گیلان و هیچ کجا نرم که آیا قراره خطری تهدیدم کنه یا نه؟
خیلی از دخترا و پسرا هستن که همسن منن اما دارن تو غربت و دور از خانواده زندگی میکنن و خطری هم تهدیدشون نمیکنه.
دسته بندی






دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.